English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8226 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
go U گشتن رواج داشتن
goes U گشتن رواج داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
goes U رواج داشتن
go U رواج داشتن
vogue U رواج
booming U رواج
circulation U رواج
boomed U رواج
boom U رواج
booms U رواج
popularity U رواج
currencies U رواج
currency U رواج
propagation U رواج
prevalence U رواج
circulations U رواج
immobilised U از رواج انداختن
immobilises U از رواج انداختن
circulating edium U وسیله رواج
demonetize U از رواج اندختن
propounding U رواج دادن
propounds U رواج دادن
propound U رواج دادن
propounder U رواج دهنده
immobilize U از رواج انداختن
issue U رواج دادن
issued U رواج دادن
issues U رواج دادن
trend-setter U رواج دهنده
immobilising U از رواج انداختن
trend-setters U رواج دهنده
immobilizing U از رواج انداختن
immobilized U از رواج انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
circulations U رواج پول رایج
circulation U رواج پول رایج
propagates U پخش شدن رواج دادن
propagating U پخش شدن رواج دادن
propagated U پخش شدن رواج دادن
propagate U پخش شدن رواج دادن
over issue U اضافه براعتبار رواج دادن
pistole U سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
groschen U سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
kreutzer U نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
roaming U گشتن
slosh U ول گشتن
putters U ول گشتن
to go about U گشتن
search U گشتن
to poke a bout U ول گشتن
strangle U ول گشتن
puttered U ول گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
puttering U ول گشتن
roam U گشتن
putter U ول گشتن
searchingly U گشتن
go about U گشتن
searches U گشتن
seek U گشتن
sloshes U ول گشتن
sloshing U ول گشتن
to knock about U ول گشتن
swivels U گشتن
hang around U ول گشتن
roamed U گشتن
searched U گشتن
swivelled U گشتن
to muck a bout U ول گشتن
seach U گشتن
seeking U گشتن
seeks U گشتن
to fool about U ول گشتن
swivel U گشتن
roams U گشتن
gem-set rug U قالچه جواهر نشان [بیشتر در هند رواج داشته و قدمت آن به بیش از صد سال می رسد.]
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
grows U شدن گشتن
circumvolve U دور گشتن
putter U مهمل گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
fossick U خوب گشتن
turn U گشتن چرخیدن
putters U مهمل گشتن
grow U شدن گشتن
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
puttering U مهمل گشتن
orbits U بدورمداری گشتن
puttered U مهمل گشتن
idle U ازاد گشتن
idled U ازاد گشتن
idles U ازاد گشتن
idlest U ازاد گشتن
orbited U بدورمداری گشتن
turns U گشتن چرخیدن
orbit U بدورمداری گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
trundles U گشتن چرخیدن
trundling U گشتن چرخیدن
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
to turn round U دور گشتن
ranksack U خوب گشتن
to draw blank U گشتن وچیزی
to search for anything U پی چیزی گشتن
to rev up U تند گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
to look for work U پی کار گشتن
trundled U گشتن چرخیدن
troll U گشتن سراییدن
trolls U گشتن سراییدن
trundle U گشتن چرخیدن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
to hang about U گشتن معطل شدن
slue U بدور محورثابتی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
prowl U درپی شکار گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
prowls U درپی شکار گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
prowling U درپی شکار گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
roll U غلت خوردن گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
rolled U غلت خوردن گشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
rolls U غلت خوردن گشتن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
orb U بدور چیزی گشتن
revving U تند گشتن دور برداشتن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
revs U تند گشتن دور برداشتن
revved U تند گشتن دور برداشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
orb U بدور مدار معینی گشتن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
rev U تند گشتن دور برداشتن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
rotate U دور محور خود گشتن
rotates U دور محور خود گشتن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
rotated U دور محور خود گشتن
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
Recent search history Forum search
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
1incubation
0هوای کسی را داشتن
1كلمه attention در verb معني داره؟ يا فقط noun هست
0مثل کوه پشت همدیگر را داشتن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com